معنی گروه مجهز
حل جدول
معادل فارسی اکیپ
لغت نامه دهخدا
مجهز. [م ُ هَِ] (ع ص) موت مجهز؛ مرگ شتاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مرگ سریع. (از اقرب الموارد).
مجهز. [م ُ ج َهَْ هََ] (ع ص) تجهیزشده. آماده شده. مهیا. || فرستاده شده. (ناظم الاطباء).
مجهز. [م ُ ج َهَْ هَِ] (ع ص) سازنده ٔ جهاز عروس و مرده و مسافر و غازی و مانند آن. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که تجهیز می کند عروس و مسافر و مرده را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که مال التجاره ٔ فاخر به تجار دیگر دهد و روانه ٔ سفر کند. (از اقرب الموارد). کسی که بازرگانان را با جهاز یعنی متاع فاخر روانه ٔ سفر می کند یا خود با آن سفرمی نماید. (از محیط المحیط). و رجوع به مجاهز شود.
گروه گروه
گروه گروه. [گ ُ گ ُ] (ق مرکب) گروهاگروه. گروه پس گروه. دسته دسته. فوج فوج:
دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه.
فرخی.
زر فروریخت پشته پشته چو کوه
تا کنند آن زمین گروه گروه.
نظامی.
رجوع به گروه و گروها گروه شود.
فرهنگ فارسی آزاد
مُجهِز، سریع (موت مجهز = مرگ سریع)،
مُجَهِّز، تجهیز کننده، آماده کننده، وسائل فراهم کننده، جهاز فراهم کننده برای عروس، فراهم کننده و آماده سازنده وسائل کفن و دفن برای میّت،
مُجَهَّز، آماده، بار سفر بسته، با جهاز آماده (برای عروس)، با وسائل کفن و دفن، آماده برای حمله (لشکر)،
فارسی به عربی
مسلح
فرهنگ معین
(مُ جَ هِّ) [ع.] (اِفا.) مهیا کننده اسباب، تجهیزکننده.
(مُ جَ هَّ) [ع.] (اِمف.) تجهیز شده، آماده.
فرهنگ عمید
دارای امکانات و وسایل لازم، تجهیزشده، آماده، مهیا، آمادهشده،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آماده، تجهیزشده،
(متضاد) نامجهز
معادل ابجد
286